شعر فارسی

بهترین شعر های عاشقانه

شعر فارسی

بهترین شعر های عاشقانه

بگو کجاست؟ از فریدون مشیری

ای مرغ آفتاب ،
زندانی دیار شب جاودانی ام
یک روز از دریچه ی زندان من بتاب...!
می خواستم به دامن این دشت ، چون درخت
_ بی وحشت از تبر _
در دامن نسیم سحر غنچه وا کنم.
با دست های بر شده تا آسمان پاک ،
خورشید و خاک و آب و هوا را دعا کنم.
گنجشک ها به شانه ی من نغمه سر دهند
سر سبز و استوار ، گل افشان و سر بلند
این دشت خشک غم زده را با صفا کنم.
ای مرغ آفتاب ،
از صد هزار غنچه یکی نیز وا نشد!
دست نسیم با تن من آشنا نشد.
گنجشک ها دگر نگذشتن از این دیار...
آن برگ های رنگین پژمرد  در غبار
وین دشت خشک غمگین ، افسرد در بی بهار...
ای مرغ آفتاب ،
با خود مرا ببر به دیاری که همچو باد
آزاد و شاد ، پای به هر جا توان نهاد!
گنجشک پر شکسته ی باغ محبتم
تا کی در این بیابان سر زیر پر نهم ؟
با خود مرا ببر به چمن زار های دور
شاید به یک درخت رسم ، نغمه سر دهم...!
من بیقرا رو تشنه ی پر وازم
تا خود کجا رسم به هم آوازم...!
اما...بگو کجاست ؟
آنجا که زیر بال تو – در عالم وجود –
یک دم به کام دل
بالی توان گشود
اشکی توان فشاند

شعری توان سرود

______________

لینک های مرتبط:

 درباره فریدون مشیری