شعر فارسی

بهترین شعر های عاشقانه

شعر فارسی

بهترین شعر های عاشقانه

حریصانه ، عطر تنت را می‌نوشم

حریصانه ، عطر تنت را می‌نوشم و
صورتت را در دست می‌گیرم
همانطور که در آغوش می‌کشم
جان شیفته را

آنقدر به هم نزدیکیم
که نگاهمان ما را می‌سوزاند
با اینحال زمزمه می‌کنی :
ای غایب از نظرم


هرقدر بخواهی مست لذتت می‌کنم
کلماتت درد غربت دارند و راز
انگار در سیاره‌ی دیگری تبعیدم
بانو
کدام دریا قلب توست؟
کیستی؟


باز آرزوهایت را به آواز بخوان
لحظه‌های گوش سپردن به تو
غنچه‌های درشت ابدیتند
که گل می‌شوند.

زمانی‌ در چشمان‌ تو از مارگوت بیکل

زمانی‌ در چشمان‌ تو

نابودی‌
یأس‌
دل‌مرده‌گی‌ در سخن‌ بودند

اینک‌ امّا چشمانت‌
از جرأت‌
امید
شوق‌ حیات‌ چراغانند

عشق‌
دگرگون‌ می‌کند

مارگوت بیکل
ترجمه : یغما گلرویی

______________
اعشار عاشقانه


در بند کردن رنگین‌کمان از غادة السمان

به تو تکیه کرده‌ام
و از درخت تنت
شاخه‌های مهربانی مرا دربر گرفته‌اند
 
مباد که به تو اعتماد کنم
آنگاه که دستانم را فشردی
ترسیدم مبادا که انگشتام را بدزدی
و چون بر دهانم بوسه زدی
دندانهایم را شمردم! گواهی می دهم بر ترسهایم
 
دوستت می دارم
اما خوش ندارم که مرا دربند کنی
بدانسان که رود
خوش ندارد
در نقطه‌ای واحد، از بسترش اسیر شود در بند کردن رنگین‌کمان

از آنرو که براستی دوستت دارم
ما، در همان رودخانه، دیگربار
آب‌بازی خواهیم کرد در بند کردن لحظه‌ی هراسها
 
تو سهل و ممتنعی
چون چشمه‌ که به دست نمی آیی
مگر آنگاه که روان شودسهل و ممتنع

برای تو چونان صدف می گشایم
و رویاهای تو با من به لقاح می نشینند
و مروارید سیاه و بی‌تای تو را بارور می شوم

ما باید که پرواز کنیم چون دو خط موازی
با هم، که به هم نمی پیوندند
که نیز از یکدیگر دور نمی شوند
و عشق، همین است عشق دو خط موازی


"غاده‌ السمان"

______________

شعر عاشقانه

لینک های مرتبط:

غادة السمان کیست؟

لانگ فلو شعر در این جهان هراس به دل راه مده

هان ! در این جهان هراس به دل راه مده
بزودی خواهی دریافت ، چه بزرگ مرتبه است ،رنج کشیدن و قویدل بودن .
چون مادر مشتاقی که در انتهای روز،
دست کودک خود را میگیرد و او را به بستر می برد
و کودک ،نیمی به رضا و نیمی به نا خشنودی به همراه او می رود
و باز یچه های شکسته خود را بر زمین به جای می نهد
در حالی که از میان در گشوده هنوز بر آن ها چشم دوخته
نه یکسره مطمئن و نه یکسره آسوده خاطر
از گفته مادر که به او وعده بازیچه های دیگر می دهد
که هر چند ممکن است با شکوهتر باشند
اما شاید او را خوشتر نیایند
بدینگونه است رفتار طبیعت با ما
بازیچه های ما را یک یک از ما می رباید و دست ما را می گیرد
و با چنان نرمی ما را به آرامگاه خود می برد
که بدشواری می توان دانست  که  مایل به رفتن هستیم یا نه
زیرا چنان خواب آلوده ایم که نمی فهمیم
که ناشناخته ها از شناخته ها تا چه پایه برترند

تورا میخوانم از پابلو نرودا

ما این را از گذشته به ارث میبریم

                                        و امروز چهره شیلی بزرگ شده است

پس از پشت سر نهادن آن همه رنج

                                        به تو نیازمندم،برادرجوان،خواهرجوان!

به آنچه میگویم گوش فرا دار:

                                        نفرت غیر انسانی را باور ندارم

باور ندارم که انسانی دشمنی کند،

                                        من بر آنم که با دستان تو و من

با دشمن، رویارویی توانیم شد

                                        و در برابر مجازاتش خواهیم ایستاد

و این سرزمین را سرشار خواهیم کرد از شادی

                                        لذت بخش و زرین همچون خوشه گندم

______________

پابلو نرودا شعر حماسه ای کشور شیلی است که انقلاب های بزرگ آن

کشور نقش بزرگی داشته است.او بی قراری هایش را در کتاب«انگیزه

نیکسون کشی و جشن انقلاب شیلی» می سراید.